خودِت دنیای این دیوونه هستی
به چشمم لحظهها یک عمره زیباست
تو باشی دردها از بین میرن
نِگاهم میکنی چِشمت مداواست
چه بی اندازه زیبا بود و هستن
غزلهایی که گفتم با خیالِت
به عشقِت هی فراتر میره احساس
جنون دارم چه شبها در قِبالت
چرا عشقِت شبیهِ اعتیاده؟
به دور از عطر اندامِت خرابم
ازم وقتی جدا باشی خمارم
کنارِت غرق در هر چی شرابم
تو باشی تشنگی معنا نداره
نباید ابرها پیشِت ببارن
خودِت دریایی از عشقی عزیزم
به بارونِت یه دنیا سازگارن
بمون چون نورِ چهرَت مثل ماهه
قشنگن با تو این شبهای خونه
تو باشی لحظهای غم نیست، اما
نباشی سرنوشتم سرنگونه
شاعر: مهدی ملکی الف
تاريخ : چهارشنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۴ | 15:16 | نویسنده : مهدی ملکی |



